پوستمان کلفت شده

ساخت وبلاگ
 پیش از داستان چند ماهی بود که بعلت زخم های زندگی ؛ شبها نمیتوانستم خوب بخوابم . و در رختخواب غلط میزدم و خوابم نمیبرد .فکر و خیال بی پایان ، عقاب خیال من رام نبود و به آشیانه های غریب سر میزد . و نمیگذاشت بخوابم شبی بطور اتفاق این پرنده سرکش به کوچه ها و خانه های کودکی من رفت . یاد  قیال و قال کودکی  به من احساس آرامش داد . پلک هایم را سنگین کرد و خواب شیرین مرا در ربود . میخواستم این یاد های کودکی را هرشب در ذهن خود تکرار کنم ، تا خوابم ببرد . اما هرشب ، یکجور دیگر بود ، شاخ و برگ میزد و به راه های ناشناخته میرفت . تصمیم گرفتم آنچه را که باعث تصلای من میشود ، بنویسم و هرشب قبل از خواب آن را بخوانم ، و نوشتم:   دو سال از گم شدن وهاب میگذشت. پرور قناعت میکرد و کمتر از خانه بیرون میرفت. برای پرور سخت بود که به بازار و مغازه برود . اما بُنشنی که تو خانه بود تمام میشد و فقط با تخم اردک ها زندگی نمی چرخید.  آنروز پرور چادر سر کرد و برای تهیه خورد وخوراک بچه ها به میدان پاغلا رفت . از عبداله ماست بند پنیر و دوغ خرید تا به نانوائی زینب رسید . زینب کنار دهانه تنور روی زمین نشسته بود و فرز و چالاک نان بند را بلتد میکرد تاب آنرا در هوا میگرفت و محکم به دیواره تنور میکوپید. تا پرور را دید خندید و به پسرش که پشت ترازو بود ؛ اشاره کرد که بسته نان پرور را به او بدهد . پرور نان را گرفت و دستش پرشد و با زحمت خود را به دکان ولی بقال رساند . بقال خنده رو وشنگول همیشه پشت دخل حاضر بود . و مثل نگهبان میدان ، همه کس و همه چیز را زیر نظر داشت. اهالی محل همه اورا میشناختند و مایحتاج روزانه را از او میخریدند . اصغر با همه بگو  بخند میکرد ؛ بذل گو و  پوستمان کلفت شده...ادامه مطلب
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 104 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 17:07

نیکی و بدی که در نهاد بشر است . شادی و غمی که در فضا و قدر است ببا چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از نو هزار بار بیچاره نر است. پوستمان کلفت شده...
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 118 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 17:07

  آرام و قرار نداره . طاقت نمیاره چند لحظه جائی بند بشه .    تلفن زنگ میزند . روزنامه را تو هوا ول میکنه و سریع از اطاق میزنه بیرون . امان نمیده که زنگ دوم بخوره ، میپره روی مبل و گوشی را میقاپه ، بچه ها هرکدام گوشه ای مشغولند . سپیده از درس و کتابش پوستمان کلفت شده...ادامه مطلب
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 102 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:24

  برخی حرف ها هستند  که بیان آنها احتیاج به شهامت و شجاعت دارد.  ظاهرا به نظر می آید ، از نوعی حرف خاص ویا خلاف قوانین اجتماعی ، و یا گناه و انحراف صحبت می کنیم . اما منظور من نظرات اقتصادی و اجتماعی هست که باعث  رشد و تعا لی و تکامل انسان و جامعه بش پوستمان کلفت شده...ادامه مطلب
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:24

  

ساده دلی شاکی بود : چقدر کلاه بخرم . هر وقت و بی وقت کلاهم را بر می دارند .  رندی گفت شاکی نباش ، این روزا کسانی هم که کلاه سرت بذارن فراوانند.

پوستمان کلفت شده...
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:24

نقل است...

      هیزم شکن تبر میزد برتنه ی درخت ....درخت از مرگ و از افتادن نمی ترسید    نگرانیش از این بود که پرنده ای که سال پیش کوچ کرده بود ، روزی باز گردد و جایی برای استراحت نداشته باشد.

پوستمان کلفت شده...
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:24

صدایی از عرش ، سخنی از عاشق سرگشته ، قلندر یک لا قبا

حافظ شیرین سخن :

مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق 

گرت مدام میسر شود ، زهی توفیق

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است

هزار بار من این نکنته کرده ام تحقیق

دریغ و دردکه نا این زمان ندانستم

که کمیای سعادت رفیق  بود رفیق

بیاکه توبه زلعل نگار و خنده ی جام 

حکایتی ست که عقلش نمیکند تصدیق....

پوستمان کلفت شده...
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 115 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:24

انوقت ها هرکس دیپلم می‌گرفت رد خور نداشت ، که معلم میشد. وهر کلاسی که معلم نداشتن با اینها پرش میکردند .یک آدم حیف نون بیسواد هم معلم خط و نقاشی ما بود. خیلی سعی میکرد با لحجه تهرانی صحبت کند . اما استعداد تقلید هم نداشت.  و کلاس او سراسر هر و کر و خ پوستمان کلفت شده...ادامه مطلب
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:24

کت هرچه به زنگ آخر نزدیک میشد ، اضطراب و نگرانی من بیشتر میشد ، از مدرسه تا خانه ، اول یک سرازیزی بود که به دکان ابول می‌رسید ، از آن به بعد قوز اصلی بود .این کوچه لعنتی ، سگ  جهانگیر مثل اینکه قاتل جفتش را پیدا کرده ، گوش ها را نیز میکرد ، و به من ز پوستمان کلفت شده...ادامه مطلب
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:24

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد. پوستمان کلفت شده...
ما را در سایت پوستمان کلفت شده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamarzoo بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 16:24